در کشور ما نیز بهخصوص در سالهای پس از انقلاب زنان همواره درخشیدهاند از جمله حضور گسترده بانوان در سینما- تئاتر یکی از مقولههای بارز است.خیل عظیم زنان در آموزش و در مجامع کارگری و کارمندی، که بحق بیش از مردان در گرداندن چرخهای اقتصاد، نقش ایفا میکنند. زیرا که این جمعیت عظیم بالغ بر نیمی از افراد جامعه را تشکیل میدهد، خانهدار و گرداننده اصلی زندگی هم هستند.
اما حتی این قشر نیز عنوان خانهدار بودن را بر خود نمیپسندند، اگر از آنها در مورد شغل و یا حرفهای که به آن مشغولند پرسیده شود، بیشک پاسخ مبسوطی ارائه میدهند و بعد، با لبخندی گرم خواهند گفت که خانهداری هم جز وظایف وی است. در واقع هنوز پذیرفته نشده و زنان خانهداری که شاغل هم نیستند عموما با قیافههای نه چندان شاد، ابراز میدارند که: کاری انجام نمیدهم، خانهدارم!
حتی پذیرفتهایم که آشپزها، اتحادیه داشته باشند و شاید فردا، برای جاروکشها و کسانی که مشغول گردگیری هستند، تشکیل صنف و اتحادیه، تعجببرانگیز نشوند. اما این طاقتفرساترین شغل، هنوز بهعنوان شغل، حتی مورد قبول زنان خانهدار نیست.
در واقع، منظور از بیان فوق این نیست که از فردا، یا از همین امروز، زنان خانهدار از همسرانشان تقاضای اضافه حقوق و یا پاداش و یا سختی کار و یا حتی بدی آب و هوا را بکنند، بلکه بهتر است به حرفهایشان گوش کنیم و بپرسیم چرا؟
ابتدا به سراغ چند تن از آقایان میرویم تا بدانیم تا به حال به همسرشان بهعنوان فردی که مشغول خانهداری است با چه دیدگاهی نگریستهاند و نیز به کار طاقتفرسای او.
منصور الف: در این باره می گوید اگر به خانهداری به مثابه شغل نگریسته شود، هرگز نمیتوان برایش حقوقی تعیین کرد. چون ساعت کار معینی ندارد، به نظر من خانهداری ظریفترین، مقدسترین و مشکلترین حرفه دنیاست.
چون حفظ بهداشت- تغذیه صحیح، تربیت فرزندان و بالا خره ایجاد و حفظ تعادل روانی بین افراد خانواده، به عهده زن خانهدار است و پرداختن به همه اینها، واقعا مشکل است.فرهاد محمودی نیز میگوید: خانهداری که شغل نیست. وظیفه زن است.
چطور؟همسرم به اصطلاح شاغل بوده که فعلا بازنشسته شده از آنجایی که ما نیاز مالی نداشتیم و به کار بیرون هم احتیاجی نبود و خانم علیرغم خواست من سرکار رفت به او گفتم در صورتی میتواند به کارش ادامه بدهد که در مورد کار منزل از من توقعی نداشته باشد الان هم در خانه اصلا کمک نمیکنم.
فکر میکنید به چه دلیل شما، خانهداری را کوچک شمرده و کار بیرون از منزل را ترجیح میدهید؟کمی فکر میکند و میگوید: خانمها بر 2 نوعند. اول آنهایی که احتیاج مالی ندارند و دوست دارند مستقل باشند. حتی اگر شوهر پولداری داشته باشند باز هم سرکار میروند. دسته دوم آنهایی هستند که توی خانه حوصلهشان سر میرود و میخواهند توی خانه نمانند، کار بیرون از خانه را انتخاب میکنند.
خانم بنده حقوق بازنشستگی را دوست داشت چون فکر میکند اگر من بمیرم و چیزی به او نرسد دستش پیش بچههایش دراز نشود و با همان حقوق خودش، زندگیاش را بچرخاند. البته در جامعه ما رسم است که عموما مردها چیزی از اموالشان مثل خانه یا ماشین را در زمان حیاتشان به اسم همسرشان نمیکنند و این بدون پشتوانه بودن خانهداری را میرساند.
نظریه شگفتانگیزی که آینده هولناکی را پیش روی تمامی زنان خانهدار به تصویر میکشید با خندههای ممتد یک بازنشسته نیروی هوایی خط بطلانی میخورد. او نظر متفاوتی با دیگران دارد: همه مردها این طور نیستند. برای مثال، حتی ماشینی که من استفاده میکنم به اسم خانمم است هم بهدلیل علاقهای که به همسرم دارم و هم بهدلیل اینکه خانهدار است.
من هرگز کار منزل را آسانتر از کار خودم ندانستهام چون از صبح تا شب بیرون از منزل بودهام و همین که خانم میداند بچهها کجا هستند و یا چه میکنند باعث آرامشم میشود و این خود مسئولیت سنگینی است و فکر میکنم وقتی من مردم چرا همسرم دچار دردسر شود بهتر است الان هر چه دارم به نام او شود تا احساس امنیت کند.
آقایی که به تازگی از همسرش جدا شده و همراه پسر 5 سالهاش زندگی میکند، مادرش معتقد است که وی باید همسری خانهدار داشته باشد تا به اصطلاح، او را تر و خشک کند و محیط خانواده را گرم و صمیمی نگه دارد، اما از سوی دیگر پدرش میگوید: ... باید زن کارمند بگیرد، خانهداری اصلا به حساب نمیآید.
راستی، چرا این سنگینترین و پرمسئولیتترین و لطیفترین کار دنیا هرگز به منزله کار و حرفه جایگاه هیچ، حتی ارج و قربی نداشته است. حتی در میان خانمها ! بله، حتی خانمها، با اینکه از صبح تا شب، برای رفع نیازها و برآوردن حوایج اهل خانه در تلاشند تا جایی که بعضا خود را نیز فراموش کرده و در خانواده و خواستههای افراد خانواده حل میکنند این حرفه را زیاد، به حساب نمیآورند؟
چرا حتی آنان به کار بیرون از منزل و یا حتی زنانی که بیرون از منزل شغلی دارند، با دیده تحسین مینگرند؟ چرا آنها، حرفه خود را کوچک میشمارند.فرزانه محمدی میگوید: مرد وقتی به خانه میآید خانه را تمیز و غذا را مهیا میبیند فکر میکند وظیفه زن است. اما نمیداند که زن همانگونه که در قبال کار مرد، سپاس خود را نشان میدهد حتی با یک استکان چای بهطور متقابل چنین توقعی دارد.
مردها گمان میبرند که اگر از همسرشان تشکر کنند پررو میشود و به قول خودشان رو نشان نمیدهند. به تغییرات توجه چندانی نشان نمیدهند، گمان میکنند غرورشان برتر از هر چیز است.
وی با آهی میافزاید: من حتی اگر به زبان بیاورم برای انجام کارهای شخصی خودم، پولی بده همسرم نمیدهد با خنده میگوید: نداشتیمها! و با این ترتیب از پولی که بابت خرجی خانه میگیرم چیزی باقی نمیماند که صرف امور شخصی کنم در واقع چیزی به نام خودخواهی مرد، برجسته میشود.
وی با تاکید میگوید: آره، زن اصلا حقوقی ندارد، همهاش وظیفه است. اما مردها اگر یک تشکر خشک و خالی بکنند یا توجهی اندک نشان دهند زن دلگرم میشود. شوهر من معتقد است که موردی برای تشکر وجود ندارد، در حالی که در همین یک کلمه میتواند مرا وادار کند فردا با روحیه بهتری مشغول کار بشوم.
ک.م: مردها، زن را به چشم کلفت نگاه میکنند. چون از قدیم پدرها به پسرها یاد دادهاند که برای زن ارزشی قائل نشوند. مردها آموختهاند که به زنها تحکم کنند که نباید به کار من کاری داشته باشی، بنشین توی خانه و اینقدر هم نق و نوق نکن!
مهناز یکی دیگر از شهروندان همدانی در صف نانوایی منتظر است تا نوبتش برسد با سؤال فوق، لبخند گرمی میزند و میگوید: ببینید، وقتی برای خرید به بیرون از منزل میروید، میبینید که حتی از سبزیفروش هم تشکر میشود. اما زن خانهدار چنین ارج و قربی ندارد.
مرد میپرسد: تو چه کار میکنی؟ تو فقط یک زن خانهداری! همین و بس! بعد هم که اصرار کنید میگوید: ای بابا، الان که هم چیز برقی و گازی، تو چه کار میکنی؟ زن از مرد فقط احترام میخواهد و این که به او اینقدر «بیمقدار» نگریسته نشود همین و بس.
صدیقه. خ میگوید: ای بابا، شوهر من معتقد است که زن خانهدار، آن است که با هیچی! زندگی کند. حالا من میپرسم مگر با هیچی میشود بهترین غذا را حاضر کرد و جلوی شما گذاشت. خانمی که 40 سال زندگی زناشویی موفق را پشت سر گذاشته میگوید: شوهر من، همیشه بابت هر کاری که انجام میدهم تشکر میکند چون میبیند که زحمت میکشم.
من معتقدم که مردهای که اهل تشکر کردن نیستند. حتما خللی در همسرشان میبینند و این نشان میدهد که از همسرشان راضی نیستند.خانم دیگری اظهار میدارد: به نظر من قدردانی مرد، بستگی به این دارد که در چه خانوادهای تربیت شده باشد، مردها دارای غرور زیادی هستند و شاید این موضوع به قول خودشان از غرورشان کم کند!
بالاخره میرسیم به یک کوچه باریک در یکی از خیابانهای مرکزی شهر. خانمهای خندان که زندگیهای موفقی دارند میگویند باید شهرداری اسم کوچه ما را بگذارد کوچه مردم خوشبخت. چون تمام اهالی این کوچه مردان و زنانی هستند که به زندگیشان به همسرانشان عشق میورزند، خانوادهشان را به قدر عزتش، محترم نیز میدانند و همیشه با سپاس از یکدیگر دلگرمی و نشاط به خانوادههایشان میبرند. به گاه تنگی، یار و یاور یکدیگرند و به وقت خروش عذرخواهی را کوچک شمردن خویش نمیدانند.
دلم نمیآید از مردم این کوچه، جدا شوم. کاش همه مردم شهر ما ساکنان کوچه خوشبختی باشند. چرا که یکی از زنان معتقد است خوشبختی توی دستهای ماست باید بارورش کرد.
همشهری استانها